گلپایگان در سال ۱۳۱۸ هجری قمری، شاهد تولد نوزادی به نام ریحان الله بود، نامی که بعدها به عنوان یکی از استادان حوزه علمیه قم شناخته شد. سخن از آیت الله شیخ ریحان الله نخعی گلپایگانی است.
او وقتی تصمیم به یادگیری دروس آل محمد (ص) گرفت، این تصمیم خود را در همان زادگاهش یعنی گلپایگان عملی ساخت و البته پس از آن به اراک هجرت کرد تا تحصیلات را پی گیرد.
او در اراک از استادان حوزه علمیه این شهر بهره برد و سپس به همراه آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، راه قم را در پیش گرفت. شیخ ریحان الله در قم، از ملازمان آیت الله حائری یزدی بود و تا پایان عمر معظم له در درس وی حاضر میشد.
رحلت مؤسس حوزه علمیه قم، آیت الله نخعی گلپایگانی را بر آن داشت تا برای چند سال، به نجف اشرف برود و از درس بزرگانی مانند آیات سید ابوالحسن اصفهانی و سید جمال الدین گلپایگانی بهره بگیرد.
حضور او در نجف به طول نینجامید و وی باز هم به قم بازگشت تا علاوه بر معیّت و همراهی با آیت الله بروجردی و حضور در درس معظم له، به تدریس در حوزه علمیه قم هم مشغول شود.
او همچنین از سوی آیت الله بروجردی برای عضویت در هیأت رسیدگی به امور حوزه علمیه انتخاب شد که این توفیق، از زبان خود آیت الله نخعی گلپایگانی، شنیدنیتر است:
“آیت الله بروجردی به خاطر آشنایی قبلی که با حقیر و مرحوم پدرم داشت، به من عنایت خاصی داشتند و برخی از امور را به من محول میکردند؛ از جمله اینکه اگر میخواستند به طلبهای مسئولیتی بدهند، تشخیص صلاحیت آن شخص، به من واگذار میشد که پس از تأیید صلاحیت احتمالی، نامه او را مینوشتم و آیت الله بروجردی هم امضا میکردند.
بنده همچنین از جمله اعضای هیأتی بودم که برای رسیدگی به امور حوزه و طلاب، از طرف آیت الله بروجردی تعیین شده بودند.
در این هیأت، حضرت امام و آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری هم عضویت داشتند.
علاوه بر این کارها، در برخی از جلسات استفتایی که مهم بود، شرکت میکردم.”
تاریخ نشان میدهد که مرحوم آیت الله بروجردی، از جمله مراجعی بوده است که به تبلیغ، بسیار اهمیت میداد و سعی داشت تا از طلاب فاضل، برای تبلیغ در شهرستانها و حتی خارج از کشور، استفاده شود.
در همان سالها بود که آیت الله نخعی به امر و دستور آیت الله بروجردی و بر اساس تقاضای عدهای از مردم متدیّن تهران – که از ایشان خواسته بودند فردی را برای اقامه جماعت و تبلیغ و ارشاد به مسجد پنبهچی بفرستند – به پایتخت رفت و نامهای با محتوای این جمله از آیت الله بروجردی را، با خود به همراه برد:
“من آقای نخعی را که مورد اعتماد من است، برای امامت جماعت و تبلیغ و رسیدگی به امور محل، به سوی شما فرستادم … .”
اینگونه بود که آیت الله شیخ ریحان الله نخعی گلپایگانی حدود ۴۰ سال و تا پایان عمر، به اقامه جماعت و ترویج دین و رفع حوائج شرعی مردم تهران پرداخت و البته در این مدت، از درس و بحث هم دور نماند که جلسات مباحثه علمی مستمر با علمای تهران، نشانه این مجاهدت علمی است.
در این باره حجت الاسلام والمسلمین سید عباس حسینی قائم مقامی، به عنوان یکی از فضلا و مدرسان حوزههای علمیه میگوید:
“محلهای که در آن زندگی میکردم، تعدادی از برجستهترین شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) را در اطراف و پیرامون خود میدید؛ افرادی که در آن محله و اطراف آن اقامت داشتند که آیات سید جعفر شاهرودی، شیخ حسن فرید گلپایگانی، ریحان الله نخعی گلپایگانی و سید مرتضی ایروانی از آن جملهاند.
این مجموعه به همراه برخی دیگر همچون مرحوم آیت الله سید احمد هاشمی گلپایگانی، روزها جلسه مباحثه علمی داشتند که از آن به بحث کمپانی تعبیر میشد.”
آیت الله نخعی گلپایگانی در سالهای پایانی عمر خود، به بیماری مبتلا شد که البته تلاش داشت تا با صبر و بردباری با آن کنار بیاید.
او در نهایت پس از ۹۴ سال عمر با برکت، در ربیع الثانی سال ۱۴۱۲ هجری قمری به رحمت ایزدی پیوست و دوستداران و شاگردان خود را سوگوار ساخت.
پس از آن بود که پیکر مطهرش را در تهران تشییع کردند و به قم انتقال دادند تا پس از تشییع مجدد از مسجد امام حسن عسکری (ع) و بر فراز دستان مردم قدرشناس قم و اقامه نماز میّت توسط آیت الله لطفالله صافی گلپایگانی، در یکی از حجرههای صحن اصلی، یعنی صحن امام رضا (ع) آستان مقدس فاطمی در خاک آرام گیرد.
لازم به ذکر است که مرحوم حاج آقا ریحان الله، ذوقی سرشار و طبعی شعری هم داشت که در پایان و برای نمونه به یکی از اشعار وی در مدح و منقبت عید طلوع مبارک حضرت صاحب العصر و الزمان (عج) اشاره میشود؛ شعری که در بیت پایانی آن، به نام “نخعی” اشاره شده است:
صفحه گلزار را نشاط یکسر گرفت
به مژده وصل یار، روح به پیکر گرفت
ز فیض رب جلیل، نسیم جنت وزید
مسند ایوان عشق، شوکت و زیور گرفت
واسطه عدل و داد قدم به دنیا نهاد
پیر کهنسال دهر، زندگی از سر گرفت
صبح سعادت دمید؛ به مردگان جان رسید
مهدی موعود ما، پرده ز رخ بر گرفت
دیده برنا و پیر، روشن از این نور شد
صفحه گیتی نگر، زینت دیگر گرفت
مولد سلطان عصر، ملجأ امت رسید
طلعت زیبای او غبار از اختر گرفت
فخر به افلاکیان، کنند این خاکیان
که کردگار از بشر، به خلق رهبر گرفت
راهنمای نجات، والی بر کائنات
مقام مولایی از، خالقِ اکبر گرفت
ذره ای از جود او، حاتم را شد نصیب
نشانی از زهد او، بهره، اباذر گرفت
قطره ای از حکمتش داده به لقمان خدای
ز نظم و تدبیر او سهم سکندر گرفت
ز حشمت جاه او برده سلیمان نصیب
که شوکت قدرتش کهتر و مهتر گرفت
ز عدل او رشحهای گرفته نوشیروان
که شهرت داد او، صفحه دفتر گرفت
مظهر اوصاف حق، ختم رسولان شده
قائم موعود ما ارث پیمبر گرفت
کسی که دست نیاز کرد به سویش دراز
ز خالق چاره ساز جنت کوثر گرفت
با “نخعی” گو، تو را، جُرم فزون از حد است
به مدح شه میتوان شافع محشر گرفت
ثبت دیدگاه